ساعت 7 صبح بود که رسیدم دم ترمینال. هنوز اتوبوس حمیدرضا نرسیده بود. بهش زنگ زدم گفت تا ده دقیقه دیگه می رسیم و مثل همیشه یه ان شالله به حرفش اضافه کرد. حمیدرضا واسه جلسه مدیران سایت میومد تهران. ولی قرار گذاشتیم قبلش با هم یه سر بریم چند جا تبلت سرفیس رو قیمت کنیم.
به خیابون جمهوری که رسیدیم وارد اولین پاساژ شدیم. چشمون تو ویترینا دنبال سرفیس می گشت. اما خیلی کم بود. رسیدیم به یه مغازه که تو ویترینش یه تبلت لنوو ویندوزی بود. حمیدرضا گفت به نظرت چنده؟
گفتم نمی دونم بریم بپرسیم.
در مغازه رو که باز کردم صدای صاحب مغازه به وضوح به گوش می رسید که می گفت : باور کن اصلا هیچ بازی و برنامه ای واسش پیدا نمیشه. با این سری گوشیا فقط میتونی اس ام اس بزنی و تلفن صحبت کنی. همین!
برگشتم طرف حمید و گفتم : حمید باور کن این داره در مورد ویندوزفون صحبت می کنه
حمید با خنده گفت : هیچی نگو تا ببینیم چی میشه
وارد مغازه که شدیم دیدم یه پسره جوون حدود بیست سال که یه کوله روی دوشش بود تو مغازه وایساده و قیافش خیلی پکره. راستش دلم واسش سوخت.
با یه حالت گرفته ای گفت: ولی من شنیده بودم ویندوزفونم مثل بقیه سیستم عاملهاست.
فروشنده گفت : نه بابا حالا حالاها چند سالی کار داره تا به آندروید و اپل برسه.
– آخه مشکلش چیه؟ من می خواستم یه مدل ارزونش رو بخرم که اگه خوشم اومد چند ماه بعد یه پرچمدار بگیرم.
+ آخه فقط که پول گوشی نیست تازه وقتی خریدی باید 50 تومن بدی روش ویندوز نصب کنی!! اگر اکانت مایکروسافتم بخوای خودم 40 تومن میگیرم برات درست می کنم!!
به حمیدرضا نگاه کردم. اونم مثل من خندش گرفته بود ولی بهم چشمک زد که یعنی حرفی نزنم.
– حالا اگه اکانت درست نکنم چی میشه؟
+ دردسر که زیاد داره. ولی فکر کنم اکانت نباشه بعد سه ماه ویندوزش می پره
این و که گفت من می خواستم دیوار رو گاز بگیرم از خنده. ولی به زور جلوی خودم رو گرفتم. اما حمیدرضا انگار که از حرفهای فروشنده شوکه شده باشه هی چشاش گرد و گردتر می شد.
– ولی من شنیدم دوربین این سری گوشی خیلی خوبه. مخصوص لومیا 1020
+ نه بابا مایکروسافت همینم نگه چی بگه. آخه اصلا تو تا حالا دوربین 40 مگاپیکسلی دیدی؟ تازه اینکه میگه 41 مگاپیکسله. به نظر من که اینا همش فیکه. ببین مایکروسافت درسته که شرکت خوبیه. اما تخصص اصلیش ویندوز و کامپیوتره. گوشی ساختنم تخصص اپل و سامسونگه. اصلا از اولم مایکروسافت نباید میومد سراغ گوشی موبایل. من تازگیا شنیدم اصلا می خواد خط تولیدش رو جمع کنه و جلوی ضرر رو بگیره.
– من خیلی جا خوردم. یعنی حتی یه واتس اپ ساده هم نمیشه روش نصب کرد؟
+ نه که نمیشه. خیالت رو راحت کنم هر کی ویندوزفون خریده دو روز دیگه اومده گفته می خوام پسش بدم
یهو دیدم حمیدرضا به جنب و جوش افتاد. گوشی 640Xl رو از جیبش در آورد و رو به پسره گفت داداش چرا یکی از اینا نمی خری؟
پسره گفت : این چه گوشیه؟
حمید ادامه داد این گوشی صفحه نمایشش 5.7 اینچه که کیفیتش فوق العادس. دوربینش 13 مگاپیکسله و لنزش ساخت شرکت کارل زایس آلمانه که از عکس انداختن باهاش سیر نمیشی. دوربین جلوییش 5 مگاپیکسله که می تونی باهاش سلفی های توپی بگیری. پردازندش 4 هسته ایه و رمش 1 گیگابایته.
فروشنده یهو گفت : آقا شما انگار دو سال عقبی ها. لنوو الان گوشی زده 4 گیگ رم داره. اون وقت شما به رم 1 گیگت می نازی؟
+ رم 4 گیگ به درد سیستم عامل پر از هنگ آندروید می خوره که نمی تونه 4 تا برنامه رو همزمان اجرا کنه.
پسره حالا که یکم حالش جا اومده بود و سر وحال شده بود با هیجان پرسید آقا این سیستم عاملش چیه؟
حمید با یه حالت غرور آمیزی گفت : همین ویندوزفونی که این آقا یه ساعته ازش بد میگه.
منم زیر لب گفتم بد که چه عرض کنم، دری وری میگفت.
خریدار جوان به حمیدرضا گفت : آقا خدا خیرت بده شما که ویندوزفون داری بگو چطوره؟ ازش راضی؟
حمید با خنده برگشت طرف من و گفت میثم جون تو بگو
منم اول یه نگاه به فروشنده کردم که ساکت بود و داشت عرق می ریخت و بعد اینجوری شروع کردم : اولا که ویندوز نصب کردن دیگه چه صیغه ایه. گوشی همین دوستمون آخرین ورژن سیستم عامل رو داره. ورژن های بعدی رو هم با یه آپدیت ساده میشه گرفت.
دوما خودت میتونی اکانت رو سه سوته بسازی حتی کافیه یه ایمیل تو سرویس یاهو یا گوگل داشته باشی. بقیه ش حلله.
بعد از اون در مورد برنامه هم بگم که تقریبا هیچ مشکلی تو برنامه و بازی نداری. حداقل من که هیچ کمبودی احساس نمی کنم.
همین که من داشتم توضیح می دادم حمید گوشی شو به پسره نشون میداد تا لیست برنامه هاشو ببینه.
ویندوزفون از لحاظ سرعت بهترینه و هنگ و لگ و کندی تو کارش نیست. حمیدم که انگار رو استیج کنفرانس مایکروسافت باشه حین توضیح من بازی آسفالت 8 رو اجرا کرد
پسره اصلا کفش بریده بود. صاحب مغازه هم اگه اونجا مغازه خودش نبود حتما فرار میکرد.
منم دست به جیب شدم و لومیا 520 رو نشونش دادم و گفتم حتی گوشی من که رمش 512 مگابایته هم هیچ مشکلی تو اجرای ویندوزفون نداره. حتی اکثر امکانات سیستم عامل رو هم داره و همه آپدیت ها براش منتشر میشه. تازه میشه ویندوز 10 رو هم با یه آپدیت روش نصب کرد. یه مطلب دیگه هم امن بودن ویندوزفونه و اینکه هیچ ویروس و بدافزاری تو کارش نیست.
فروشنده که حالا دیگه حسابی قافیه رو باخته بود گفت : خب که چی؟ گوشی ای که واسش نرم افزار نباشه مثل پاره آجر می مونه. والسلام.
اینجا دیگه حمید جوش اورد و حسابی قاطی کرد و گفت داداش چرا چرت و پرت میگی؟ آخه پول ارزشش رو داره که این همه دروغ بگی؟ اصلا انگار گوش نکردی دوستم چی گفت. بیا این گوشی من رو نگاه کن. 79 تا برنامه و بازی توپ روش نصبه.
طرف با پررویی گوشی رو گرفت و شروع کرد باهاش کار کردن تا بلکه بتونه یه ایرادی روش بذاره. اما هرچی بیشتر با گوشی کار می کرد شکل قیافش بیشتر عوض میشد. یهو گفت : چقدر نسبت به یه سال پیش که من باهاش کار کردم تغییر کرده.
تو این مدت منم داشتم با مشتری حرف می زدم. آخرش بهش گفتم حتما ویندوزفون بخر. پشیمون نمیشی. ویندوزفون عالیه. این آقا که گوشی ویندوزی نداره فقط هم به فکر جیب خودشه. برو یه جا که مدلای جدید لومیا رو داشته باشن.
پسره هم که با دیدن ما جرأت پیدا کرده بود نه گذاشت نه برداشت یهو گفت داداش خدا شما رو رسوند وگرنه این می خواست سر من کلاه بذاره نامرد.
این رو گفت و عین برق از مغازه زد بیرون.
آقا دیگه به فروشنده کارد میزدی خونش در نمیومد. بنده خدا که خیلی کنف شده بود با عصبانیت گفت شماها دیگه از کجا پیداتون شد؟ چرا مشتری رو میپرونی؟ یه ساعت داشتم مخشو میزدم.
گفتم تو مخشو نمی زدی ببخشیدا داشتی بهش چرند تحویل می دادی.
انگار که دعوا داشته باشه گفت حرف دهنتو بفهم
حمید به من نزدیک شد و گفت ولش کن بابا بیا بریم. خر چه داند قیمت نقل و نبات
طرف که صورتش عین گوجه قرمز شده بود گفت : خر هیکلته.
این و گفت و عین دیوانه ها یهو پرید یقه حمید و گرفت تو دستش.
🙂 اجازه بدید از اینجای داستان رو به علت وجود صحنه های خشن و دلهره آور تعریف نکنم.
خلاصه که با اجازه شما و به نیابت از شما وینفونی های ارجمند بنده خدا رو یکم نواختیم و در حین این برخورد از نوع خیلی خیلی نزدیک گوشی گالاکسی 6 بنده خدا افتاد زمین و به طور کامل خورد و خاکشیر شد. البته خوشبختانه اهالی پاساژ زود به دادش رسیدن. وگرنه من باید از زندان فان فون رو می نوشتم.
فقط من نفهمیدم تو این هاگیر واگیر چه کسی و چه وقتی به پلیس زنگ زد.
خلاصه که هنوز چند دقیقه ای از درگیری ما نگذشته بود که یه نفر دستشو گذاشت رو کتفم و گفت : پسر جان تو محل کسب و کار مردم شر راه میندازی؟ برگشتم دیدم یه افسر پلیس نسبتا جوونه که شاید یکم از خودم بزرگتر بود.
دوباره من و حمید و فروشنده عزیز وارد مغازه شدیم. البته این بار در معیت جناب پلیس.
پلیس گفت : خب تعریف کنید ببینم چی شده؟
خدا خدا می کردم حمید چیزی در مورد سیستم عامل و رم و پردازنده به پلیس نگه.
– جناب سروان ما اومدیم تو مغازه این آقا که قیمت بپرسیم. اما دیدیم داره به مشتریش اطلاعات غلط میده. وقتی اعتراض کردیم پرید یقه ما رو گرفت.
+ جناب سروان گفت حالا مگه چه اطلاعات غلطی میداد که وجدان شما به جوش اومد؟
– در مورد ویندوزفون بد می گفت که آشغاله و پاره آجره و از این حرفا.
افسر جوون یهو برگشت طرف فروشنده و گفت مگه ویندوزفون چشه؟ ایناهاش منم ویندوزفون دارم. خیلیم ازش راضیم. این و گفت و یه لومیا 730 از جیبش درآورد و نشون فروشنده داد.
من و حمیدرضا گیج مونده بودیم چی بگیم. نمی دونستیم بخندیم؟ گریه کنیم؟
فروشنده بدبخت که کم مونده بود گریش بگیره گفت والا نمیدونم. بلا نمیدونم. همه که راضین. ما هم راضی ایم. نمیدونم چرا از صبح هر کی می خوره به پست ما از عشاق سینه چاک ویندوزفونه. ای بخشکی شانس. فقط نمیدونم چرا از این همه عاشق یه نفر این لومیا 920 که من دارم و نمی خره. یکساله که این تو مغازه من داره خاک می خوره یه مشتری واسش پیدا نشده.
تازه اینجا بود که معلوم شد درد اصلی این بنده خدا چی بوده.
پلیس یه نگاه سنگینی به هر سه تامون انداخت و گفت خجالت نمی کشین سر یه چیز مسخره افتادین به جون هم؟
حمید گفت والا اول این آقا یقه ما رو گرفت ما که کاریش نداشتیم. من فقط گفتم به خاطر پول کم دروغ تحویل مردم بده.
پلیس رو به فروشنده گفت راست میگن دیگه اینام. تو با ویندوزفون پدر کشتگی داری؟ واسه چی دروغ تحویل مردم میدی؟ پاشین. پاشین برین سر خونه زندگیتون. من و به خاطر یه دعوای مسخره کشیدین تا اینجا.
بعد برگشت با حالت تندی به ما گفت شما هم برین بیرون. دیگه هم مزاحم این آقا نشین. این و که داشت میگفت نمیدونم چرا خندش گرفت.
فروشنده گفت : جناب سروان چی چی برین بیرون. من از اینا شکایت دارم. زدن گوشی من و شکستن. تاچ گوشیم کلا منهدم شده. ایناهاش.
پلیس گفت : تو دعوا که حلوا خیرات نمی کنن. گوشی تو آشغاله مردم چیکار کنن؟ و دوباره به ما گفت برین بیرون.
البته ما به خاطر اتفاقی که افتاد خوشحال نبودیم. اما حداقل یه نفر رو از منجلاب آندروید نجات دادیم. آخرشم به خاطر دوستی خاله خرسه آقای فروشنده نیم ساعت دیر رسیدیم سر قرار. رضا و علی کلی دعوامون کردن. اما وقتی قضیه رو براشون تعریف کردیم اونام حسابی خندیدن 🙂
- پنجشنبه 18 اردیبهشت 1394 19:30
- 49 نظر
- ميثم تراشيه
- _اختصاصی پنل جدید , فان فون
واقعا در قالب طنز خیلی از واقعیت ها رو گفتید و خیلیا به محض ورود به مغازه شون شروع میکنن به بد و بیرا گفتن به ویندوز و تعریف های عجیب و غیرقابل باور از اندروید که واقعاً ادمو ناامید میکنه.